شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن قالب شعر : غزل
من که کبوتر دلم،همیشه در هوای توستهمچونسیم قدسیان،عازم آن سرای توست دو چشم جان به سوی تو،کعبۀ کعبه کوی توقبـلۀ قلب خستهام،تربت دلربای توست
بقـیع اگر چه خلوت از،همهـمۀ آدمیان پر ازحضورعرشیان،به قبر باصفای توست خیل ملک صف به صف از،بارگهات کند عبور که بارگاه خاکیات، بهشت آشنای توست هدیه هرفرشته بر،جمع ملائک به جنانذرهای از خاک بقیع،به عطر جان فزای توست زائر قـبـر اطـهـرت،زیـارت خـدا کـند که وجه بیبدیل تو،جلوهای ازخدای توست مرا اگر که دعـوتی،بهر زیـارتت کنی جان دهم از شوقوصال،که این هم ازعطای توست ایکه رئیس مذهبی،به مکتب خدای عشقبقای دین احمدی،به لطف گفتههای توست جـلـوۀ رب ازلـی، وارث غـربت عـلی معـنی دین نبـوی، تـلالـو ولای تـوست به سن پیری ز پی،مرکب دشمنت روانبه کاخ آن که به لبش،طعنه و ناسزای توست شرح نمیتوان نمود، داغ تو را که گوئیاهرچه غریبی و غم است،جمع شده برای توست رخت سیه به تن کند،مادر قد خمیدهات اوکه همیشه گریهکن،به مجلس عزای توست